آبستن گشتن. آبستن گردیدن. آبستن آمدن. تمخض. حبل. (دهار). بار گرفتن. بار برداشتن. حامله گشتن. حمل برداشتن. بچه گرفتن. زه برداشتن. باربردار شدن ماده از نر، زنده شدن و شکوفۀ خرد برآوردن درخت در آخر زمستان و اول بهار
آبستن گشتن. آبستن گردیدن. آبستن آمدن. تمخض. حَبَل. (دهار). بار گرفتن. بار برداشتن. حامله گشتن. حمل برداشتن. بچه گرفتن. زه برداشتن. باربردار شدن ماده از نر، زنده شدن و شکوفۀ خرد برآوردن درخت در آخر زمستان و اول بهار